دستم به تو که نمی رسد، فقط حریف واژه ها می شوم ! گاهی، هوس می کنم، تمام کاغذهای سفید روی میز را، از نام تو پرکنم … تنگاتنگ هم، بی هیچ فاصله ای !! از بس که خالــی ام از تو … از بس که تو را کـم دارم … آخر مگرکاغذ هم، زندگی می شود....
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی؟ کجایی؟ در چه حالی؟ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم: تنهاییت برای من غصه هایت برای من همه ی بغض ها و اشک هایت برای من تو فقط بخند آنقدر بلند که من هم بشنوم صدای خنده هایت را صدای همیشه خوب بودنت را.....!
گــــ ـاهی وقتهــ ـا آدمهـــ ـا ، از یکـــ جایی به بعــــــد ، از یکـــ روزی به بعـــــــد ، از یکـــ )) نفــــــــــر (( به بعـــــد ، دیگــــــــر هیچ چیز برایشان معنی ندارد ... نه رنگـــ ها ، نه خیـابانهـــا ، نه فصلهــــــــا ... گاهـــــــی وقتهــــا آدمهــ ـا از یک نفــــــــر به بعــ ــــد فقط دلتنگ اند ...
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه ؟
آوا گفت : نه بابا ، من هیچ چیز گران قیمتی نمیخوام ! و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو خورد ! در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم ! وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد ؛ انتظار در چشمانش موج میزد . همه ما به او توجه کرده بودیم و آوا گفت ، من میخوام سرمو تیغ بندازم ، همین یکشنبه !!!
تقاضای او همین بود !!!
همسرم جیغ زد و گفت : وحشتناکه ! یک دختربچه سرشو تیغ بندازه ؟ غیرممکنه !!! گفتم : آوا ! عزیزم ، چرا یک چیز دیگه نمی خوای ؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین میشیم . خواهش می کنم ، عزیزم ، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی ؟
سعی کردم از او خواهش کنم ولی آوا گفت : بابا ، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود ؟ آوا اشک می ریخت و میگفت شما به من قول دادی تا هرچی میخوام بهم بدی ، حالا می خوای بزنی زیر قولت ؟
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم و گفتم : مرده و قولش !!! مادر و همسرم با هم فریاد زدن که : مگر دیوانه شدی ؟ آوا ، آرزوی تو برآورده میشه !!! صبح روز دوشنبه آوا رو با سر تراشیده شده و صورتی گرد به مدرسه بردم ! دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشایی بود . آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد و من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم .
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت : آوا ، صبر کن تا منم بیام !!! چیزی که باعث حیرت من شد ، دیدن سر بدون موی آن پسر بود ، با خودم فکر کردم ، پس موضوع اینه !!! خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت : دختر شما ، آوا ، واقعا فوق العاده ست و در ادامه گفت : پسری که داره با دختر شما میره ، پسر منه ! اون سرطان خون داره !!! زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد : در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد و بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ! نمی خواست به مدرسه برگرده ، آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده !!! اما ، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه !!!!!
آقا ! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین !
اما من به هردوشون میگمعشق...تا عاشق نباشی نه غیرتی میشی نه حسود!!!
شنبه 7 دی 1392برچسب:,
توسط آیدا |
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم
یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط ماله منی به تو جسارت بکنم
اینقد ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی
اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم
ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه
یا روی بیشه ی چشات غبار اهم بمونه
تو پاک و ساده مثه خواب
حتی با بوسه میشکنی
شکل همه ارزوهام تجسم
خواب منی
حتی بااینکه هیچ کس
مثه من عاشق تو نیس
پیش تو اینه ی چشام
حقیره لایق تو نیس
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط ماله منی به تو جسارت بکنم
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم
یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط ماله منی به تو جسارت بکنم
ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه
یا روی ّبیشه ی چشات غبار اهم بمونه
تو پاک و ساده مثه خواب
حتی با بوسه میشکنی
شکل همه ارزوهام تجسم خواب منی
حتی با اینکه هیچ کس
مثه من عاشق تو نیس
پیش تو اینه ی چشام
حقیره لایق تو نیس
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط ماله منی به تو جسارت بکنم
********************************
♥عـــــاشق این آهنگـــم مخصوصــــا
با صدایی امیرحسین عشــق یکی یدونــم
♥
_________★_____
_________★_______
________★______
________★______
________★_____
_________★_____
___________★_____
_____________★_____
_______________★___
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان همه چیز
از همه جا و آدرس web1.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.